از اختراع تا نوآوری

از اختراع تا نوآوری
زمان تقریبی مطالعه : 3 دقیقه

از اختراع تا نوآوری در دهه 1940، مدل وانوار بوش برای نوآوری چیزی بود که اکنون به عنوان “خطی” شناخته می شود. او سرچشمه ایده‌های علمی جدید، یا آنچه را که «علم پایه» می‌نامید، در نهایت در جهتی عملی‌تر به سوی آنچه که او «تحقیق کاربردی» می‌دانست، می‌دید. با گذشت زمان، این ایده های علمی کاربردی – اساساً اختراعات – می توانند به سمت محصولات یا فرآیندهای مهندسی شده حرکت کنند.

در نهایت، در یافتن بازارهای بزرگ، آنها می توانند به نوآوری تبدیل شوند. در دهه های اخیر، مدل بوش ساده انگارانه تلقی شده است. به عنوان مثال، دونالد استوکس، اشاره کرده است که مرز بین علوم پایه و کاربردی می تواند نامشخص باشد.

پارادایم بوش همچنین می‌تواند برعکس عمل کند: دانش جدید در علوم می‌تواند از ابزارها و نوآوری‌های فناوری ناشی شود، نه برعکس. به عنوان مثال، اغلب در مورد میکروسکوپ‌های جدید قدرتمند، که به محققان اجازه می‌دهد مشاهدات و اکتشافات را در مقیاس‌های کوچک‌تر انجام دهند، صادق است.

از اختراع تا نوآوریاخیراً، سایر محققان نوآوری به تأثیر قدرتمندی که کاربران نهایی و جمع‌سپاری می‌توانند بر محصولات جدید داشته باشند، اشاره کرده‌اند، و گاهی اوقات با افزودن ایده‌های جدید برای استفاده خود، آنها را به طرز چشمگیری بهبود می‌بخشند – مانند نرم‌افزار. مهم‌تر از همه، نوآوری‌ها به طور فزاینده‌ای ثابت شده‌اند که مجموع اکتشافات و اختراعات علمی نامرتبط هستند.

از اختراع تا نوآوری ترکیب این عناصر در یک لحظه مناسب از زمان می تواند منجر به کیمیاگری تکنولوژیکی شود. برای مثال، ماریانا مازوکاتو، اقتصاددان، به آیفون به عنوان یک شگفتی یکپارچه از پیشرفت‌های بی‌شمار، از جمله صفحه‌نمایش‌های لمسی، جی‌پی‌اس، سیستم‌های سلولی و اینترنت اشاره کرده است که همگی در زمان‌های مختلف و با اهداف متفاوت توسعه یافته‌اند.

حداقل در دوران جنگ سرد، زمانی که درخواست‌های نظامی و آزمایشگاه‌های صنعتی بزرگ بیشتر فناوری جدید را هدایت می‌کردند، مدل خطی به خوبی موفق شد. فراتر از AT&T و جنرال الکتریک، شرکت‌هایی مانند جنرال موتورز، دوپونت، داو و آی‌بی‌ام آزمایشگاه‌های تحقیق و توسعه خود را که دارای تعدادی از بهترین دانشمندان کشور بودند، به‌عنوان کارخانه‌های ریخته‌گری می‌دیدند که در آن محصولات آینده جهان در حال تغییر هستند.

این آزمایشگاه‌های شرکتی از نظر تحقیق بسیار سازنده بودند و به ویژه در تولید پتنت‌های جدید خوب بودند. اما همه کارهای علمی آنها برای هدایت نوآوری ها مناسب نبود. برای مثال، در آزمایشگاه‌های بل، که بودجه‌ای را برای یک آزمایشگاه کوچک در هلمدل، نیوجرسی، در میان چند صد هکتار زمین باز، تأمین می‌کرد، تیم کوچکی از محققان انتقال امواج رادیویی را مطالعه کردند.

کارل جانسکی، یک فیزیکدان جوان، یک آنتن متحرک نصب کرد که امواج رادیویی از مرکز کهکشان راه شیری را آشکار می کرد. با انجام این کار، او به طور موثر حوزه نجوم رادیویی را پایه گذاری کرد. و با این حال، او هیچ چیز مفیدی برای کارفرمایش، شرکت تلفن، که بیشتر بر بهبود و گسترش خدمات تلفن متمرکز بود، ایجاد نکرد. در کمال ناامیدی یانسکی، از او خواسته شد که انرژی خود را به جای دیگری هدایت کند.

به نظر می رسید هیچ بازاری برای کاری که او انجام می داد وجود نداشت. مهم‌تر از همه، مدیران شرکت‌ها قبل از اینکه بودجه و کارکنان خود را برای توسعه یک نوآوری اختصاص دهند، باید همپوشانی بین ایده‌های بزرگ و بازارهای بزرگ را درک کنند. حتی در آن زمان، کار تکراری ایجاد یک محصول یا فرآیند جدید می‌تواند آهسته و سریع باشد

بیش از آن چیزی که در گذشته به نظر برسد. اختراع ترانزیستور تماس نقطه ای توسط آزمایشگاه بل در دسامبر 1947 نمونه ای از این موارد است. اولین ترانزیستور لحظه ای شگفت انگیز از بینش بود که به جایزه نوبل منجر شد. با این حال، در حقیقت، جهان کمی نسبت به آنچه در آن سال تولید شد، تغییر کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *